نامه ای به روسپی :
 
.::: پرواز شب :::.
Home        My Profile        E-mail       Archive        Titles
برچسب:, :: ::  l3y : Sh.mnv

نامه ای به روسپی :

تعجب کردی!؟... میدانم در کِسوت مردان آبرومند،اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
اما میخواهم برایت بنویسم . شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام...

راستی روسپی!

از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!
اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزا دشود این «ایثار» است ! .................هه smoke



مگر هردواز یک تن نیست؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است...

بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم

که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین .



شنیده ام روزه میگیری،

غسل میکنی،

نماز میخوانی،

چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،

رمضان بعد از افطار کار می کنی،

محرم تعطیلی.

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه،

جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،

غسل هم نکنم،

چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،

پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،

محرم هم تعطیل نکنم!

فاحشه!!!… دعایم کن


نوشته ای از دکتر "فریدون فرخزاد"